بازم روزای تلخ و شیرین
سلام قند عسل مامانی پسر ناز مامان و بابا خوبی؟میدونم که کاملا اوضاع بیرون و درک میکنی با ناراحتی مامان ناراحت میشی و با خوشحالیش خوشحال کاملا حس میکنم وقتی ناراحتم خودتو جم میکنی یه گوشه و تکون نمیخوری دردت به جونم فرشته نازم. میخوام برات خاطرات روزایی رو بنویسم که بابایی اومدو بهمون سر زد یعنی سه شنبه هفته قبل که ٢٤ اردیبیهشت بود.بابایی جونی و بابا امیر تصمیم گرفتن دوتایی بیان شمال اخه برای بابایی تنهایی رانندگی سخته و حتما یکی باید کنارش باشه.ساعت سه شب حرکت کردن و ظهر نزدیکای ساعت یک رسیدن.من خیلی هیجان زده بودم دلم خیلی برای بابایی تنگ شده بود فقط تو میدونی که مامانی چقدر عاشق باباییه مگه نه؟اخه تو...
نویسنده :
مامان یاسی
19:55